دختر یکساله ام، تولدت مبارک.
انگار همین دیروز بود که فرشته آسمونی کوچولو ما زمینی شد. اما نه هر چی فکر میکنم هر روز این یکسال پر از خاطره بود. از همان روزهای اول که مامان با وجود درد توی بیمارستان با نگرانی برای کمی زرد شدن پوست کوچولوی عزیزش میدوید. انگار نه انگار تازه فارغ شده بود. روزی که دیدم لبخند به لبانت نشسته و حتی گاهی قه قه میزنی، روزی که غلت میخوردی و توانستی بنشینی، روزهایی که برای چهاردست وپا رفتن تلاش میکردی.وقتی برای اولین بار گفتی مامان نمیدانی چه حس زیبایی داشتم. امیدوارم روزهای باقیمانده نیز همین طور آرام، زیبا و به یاد ماندنی برای بهار پاییزی من بگذرد و آنقدر اتفاقات درونش بهاری باشند تا باران پاییزی چشمانش، صورت زیبایش را نمناک نکند. ...
نویسنده :
مامانی و بابایی
1:20